Footer Left Content

2009-07-31

1388 گفتگوی پلیس- بسیج - سپاه در بیسیم 8 مرداد

گفتگوی پلیس- بسیج - سپاه در بیسیم 8 مرداد ساعت شروع 4 بعد از ظهر.در شروع اول صحبتها در باره بهشت زهرا بود ولی در قسمت 2 و اواسط قسمت اول شنیدنی میشود ، مردم در بهشت زهرا بودند که بعد از ساعتها حضور مردم در مصلا و ولیعصر و چندین نقطه تهران

http://www.4shared.com/file/121815957/2de3b91c/8mordad.html

http://www.4shared.com/file/121805553/1ef4add1/8mordad2.html

2009-07-30

عکس و گزارش؛ یکی از معترضان را در نماز جمعه کشتند

سایت موج آزادی: نام و مشخصات یک شهید دیگر جنبش مردم ایران مشخص شد. مصطفی کیارستمی در حاشیه نمازجمعه با ضربه‌ی باتوم به سرش مصدوم شده و چند ساعت بعد به شهادت رسیده است. مصطفی کیارستمی، متاهل و 22 ساله، در نمازجمعه 26 تیر ماه گذشته که به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار شد، در مقابل دانشگاه تهران توسط نیروهای بسیجی و لباس شخصی مضروب می‌شود. نیروهای سرکوبگر دولت کودتا با باتوم به شدت بر سر این جوان برومند می‌کوبند، به نحوی که وی دیگر قادر به برگشت به منزل نبوده است. در نتیجه به ناچار با مادرش تماس می‌گیرد و تلفنی از وی درخواست کمک می‌کند. پس از آنکه مادر مصطفی او را به خانه باز می‌گرداند، متوجه وخامت حال وی می‌شود و پسرش را به بیمارستان کسری تهران منتقل می‌کند. اما این جوان بی‌گناه به علت خون‌ریزی مغزی ناشی از اصابت باتوم، همان شب فوت می‌کند؛ اما علت مرگ او، سکته‌ی مغزی اعلام می‌شود. پیکر این جوان شهید، روز شنبه بعد در گورستان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد و بدین ترتیب این جوان ناکام که تنها 22 سال داشته و به تازگی نامزد کرده بود، قربانی وحشیگری ماموران می‌شود؛ وحشی‌گری‌ای که سردار احمدی مقدم نامش را «زیاده‌روی» می‌گذارد. مادر این جوان شهید که از این اتفاق ناگوار بهت زده شده بود، تاکنون از افشای علت مرگ جوان 22 ساله و رشید خود بیمناک بود و هنوز هم از شوک ناشی از مرگ فرزندش بیرون نیامده است.

تحويل پيكر جان باختگان در ازاى گرفتن پول تير!


ژخیمان رژیم از خانواده هاى جانباختگان كه براى تحويل پيكر فرزندانشان مراجعه كرده اند، درخواست پول تير مى كنند.

سایت موج آزادی: هویت یک جان باخته دیگر که روز 25 خرداد در میدان آزادی تهران به ضرب گلوله به شهادت رسید، فاش شد.

امیرحسین طوفان پور، متولد 1356 و دارای یک دختر هفت ساله، روز دوشنبه 25 خرداد همراه با برادر دیگرش به حوالی میدان آزادی رفته بودند. حدود ساعت بیست و سی دقیقه شب به بعد با دیدن درگیری و شلوغی در بخشی از خیابان، از برادرش که سوار بر موتور بوده جدا می شود تا به تجمع نزدیک شود و خبری به دست بیاورد، ولی دیگر برنمی‌گردد.

برادر او که نزدیک صحنه بوده، با دیدن تیراندازی با موتور دور می‌شود و در جای دیگری منتظر می‌ماند، ولی از امیرحسین خبری نمی‌شود. او به خانه می‌آید و به همراهش زنگ می‌زند؛ جوابی نمی‌شنود تا اواخر شب که فرد ناشناسی به منزل مادرش زنگ می‌زند و به این مادر منتظر می‌گوید که دست امیرحسین تیر خورده و او را به بیمارستان حضرت رسول برده‌اند.

مادر و دیگر نزدیکان این شهید، در آن شب و روزهای بعد تمام بیمارستان‌ها را به دنبال او می‌گردند و خبری به دست نمی‌آورند؛ تا آنکه در روز جمعه 29 خرداد با ناامیدی به پزشک قانونی در کهریزک مراجعه می‌کنند و عکس او را در کامپیوتر کشته ها می‌بینند و با دیدن جنازه، تلاششان بی ثمر پایان می‌گیرد. در ابتدا در دادگاه انقلاب برای دادن جنازه صحبت‌هایی درباره‌ی گرفتن حق تیر به میزان 5 تا 10 میلیون تومان مطرح می‌کنند که وقتی تلاش‌های مادر این شهید ثابت می‌کند که او فردی کاملا عادی و غیر سیاسی بوده، دادن تاوان منتفی می‌شود. البته در نهایت هم جنازه با این تعهد که هیچ گونه مراسمی در منزل یا مسجد برگزار نشود، تحویل خانواده داده می‌شود.

بر اساس این گزارش، جراحات مشهود در جنازه شامل: تیرخوردگی ساق دست، پهلو و کمر و نیز آثار کبودی در پشت گردن و زخمی عمیق در پشت سر بوده که داخل آن را با پنبه پر کرده بودند، و شکستگی کامل بازویی که تیرخورده بوده است. روی صورت هم بینی به نظر شکسته می‌رسید. اما هیچ کس از چگونگی دقیق کشته شدن او چیزی نمی‌داند و همه‌چیز بر اساس حدسیاتی است که از روی جنازه گرفته شده است. ولی قدر مسلم او بعد از تیر خوردن، زنده بوده و صحبت می‌کرده و گوشی همراهش را به فردی داده تا با مادرش تماس بگیرد و خبر تیر خوردنش را به او بدهد.

این شهید جنبش روز یکشنبه 31 خرداد ماه در قطعه‌ی 233 بهشت زهرا، ردیف 152، شماره 34 به خاک سپرده شد و مادر امیرحسین هر روز صبح قبل از باز شدن در بهشت زهرا، و گاهی صبح و عصر، بر سر خاک پسرش حاضر می‌شود.

2009-07-29

بدون شرح



یک جوان دیگر در اثر شکنجه دژخیمان رژیم جان باخت

فعالان حقوق بشر در ایران

خبرگزاری هرانا : حسین اکبری یکی دیگر از جوانانی است که پس از بازداشت شدن توسط نیروهای امنیتی در اعتراض‌های روزهای پس از انتخابات ایران، کشته شده است.

این در حالی است که تا تاریخ 30/4/88 و با پی‌گیری خانواده‌اش از طریق دادگاه انقلاب و بازداشت‌گاه اوین و دیگر بازداشت‌گاه‌های موجود در تهران، هیچ اطلاعی از سرنوشت وی یا محل نگه‌داری‌اش در دست نبود.

در روز 31/4/88 با تماسی که با خانواده‌اش گرفته شد، از آن‌ها خواسته شد تا به بیمارستان امام‌خمینی، برای تحویل گرفتن جسد فرزند خود مراجعه کنند و با مراجعه‌ی آن‌ها مشخص شده است که دلیل کشته شدن وی بر اثر ضربه‌ی مغزی بوده و روی بدن او آثار متعدد باتوم دیده شده است. هم‌چنین تاریخ دقیق شهادت‌اش مشخص نیست.

پیکر وی صبح روز یکشنبه 4/5/88 در قطعه‌ی 219 بهشت زهرا تهران در کنار مادر مرحوم وی به خاک سپرده شد.





تصاویر دلخراش؛ آخرین عکس های دو جوان جان باخته

به ترتیب
آخرین عکس های شهید مصطفی غنیان و شهید امیر جوادی فر





2009-07-28

عکسهای دلخراش پیکر شکنجه شده یکی از جان باختگان

عکسهای بسیار دلخراش پیکر شکنجه شده ی شهید حسین اخترزند

حسین اخترزند، یکی ازجانباختگان حوادث اخیردراصفهان، محله مسجد لنبان، فردی به نام میباشدکه مجردبوده است ودرعین حال نان آورخانواده وخواهران وبرادرانش بوده است.








2009-07-25

?Mass executions


Sender claims protesters put to death at Evin prison

According to a sender from Iran on Facebook, this picture was secretly taken in Evin prison in Tehran/Iran on Tir 28 (July 19-2009). Witness says that the mass execution was done 4 in the morning. The day before this Khamenei had visited the prison. If this picture is showing the truth? Then it should be shown/send to the rest of the world

2009-07-24

فیلم؛ سخنان مادر سهراب خطاب به اعضای شورای شهر

Part 1



Part 2


عکس؛ حداد عادل در حال خرید لباس زنانه در لندن


وبلاگ Freedom 4 persia

زیارت قبول حاج آقا
حال و احوال چطوره؟
چه سعادتی که شمارو در لندن در فروشگاه primark زیارت می‌کنیم!
چقدر این مانتو و روسری به حاج خانوم میاد ماشالله، حیف که تو ایران مجبورا چادر سرشون کنن! آخه ظاهراً مردای انگلیسی می‌تونن ایشونو بدون چادر ببینن ولی‌ مردای ایرانی نه!
راستی‌ نمیدونم چرا با زیارت شما در اینجا بد جوری یاد شعار مرگ بر انگلیس افتادم که این همه سال با هم تکرارش کردیم، لابد اونم فقط مال توی ایرانه، مگه نه؟!


مهاباد؛ لباس شخصی ها جوان 16 ساله را به قتل رساندند

سایت روژهلات: جوانی کرد در شهر مهاباد بدست نیروهای لباس شخصی رژیم به ‌قتل رسید. بنا به‌ اخباری که ‌از شهر مهاباد به‌ دستمان رسیده ‌است ساعت 7 صبح امروز در حوالی پارک استاد مجدی شهر مهاباد یک خودرو از نوع پژو که‌ حامل چندین لباس شخصی رژیم بوده پیرزنی را زیر گرفته ‌است و تلاش کرده‌اند که‌ محل را ترک کنند اما جوانی کرد به نام آرمان رسالت با آنها درگیر می شود که‌ نیروهای لباس شخصی با چاقو وی را هدف قرار داده‌ و در مقابل دیدگان همه وی را به‌قتل رساندند.‌ جنازه‌ آرمان 16ساله را امروز از بیمارستان به‌ خانواده‌اش تحویل دادند.

2009-07-23

Ali Zare, photographer, talks about his detention in Iran

عکاس بازداشت شده: می خواستند انگشت مرا ببرند

گزارشگران بدون مرز ویدئویی از علی زارع عکاس جوان که در تهران بازداشت و مورد ضرب و شتم قرار گرفته در اختیار رسانه ها قرار داده است. این گزارشگر جوان به مدت بیش از چهل ساعت از سوی بسيجيان و نيروی انتظامی در محل نامعلومی مورد شکنجه قرار گرفته است.

وی می گوید: من همیشه از خودم پرسیدم که چرا باید تنبیه بشم چون من یک عکاسم. من یک ژورنالیست هستم و این بخشی از شغل من است، من باید این وضعیت را به رسانه های دنیا منتقل کنم. من در خیابان انقلاب بودم ، قبل از اینکه شروع به عکس گرفتن بکنم ، کسی به طرف من آمد و گفت لطفا با ما بیا. اون شخص ایرانی بود ولی دو نفر دیگری که مرا بازداشت کردند لبنانی بودند. من محلی و جایی که در آن بازداشت بودم را نمی دانم چون چشم ها و دست های مرا بسته بودند. در حدود 14-16 ساعت بعد من برای پاسخ دادن به چند سوال به اتاقی رفتم که یک دوربین و یک چاقو و باتوم برقی در آنجا بود. به من شوک برقی دادند و بعضی از آنها میخواسنتد انگشت مرا ببرند. انها یک چیز جالب به من میگفتند لطفا حرکت نکن ، چون میخوام انگشتت را هنرمندانه ببرم چون تو یک هنرمند هستی و به انگشتان ظریف احتیاج داری. برای 24 ساعت مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند. از نظر انها هر ژورنالیستی یک جاسوس است.



تیراندازی بسوی مردم؛ درگیریهای شدید خیابانی در ارومیه

پنجشنبه، 1 مرداد ماه 1388 برابر با 2009 Thursday 23 July

http://www.youtube.com/watch?v=V25XI-zfjVY

rexne blog: در پی حمله‌ نیروهای انتظامی و سپاه پاسداران رژیم به‌ منزل مسکونی یک شهروند کرد در شهرک ولی عصر ارومیه‌، که‌ گفته‌ شده‌ شماری از اعضای یکی از گروههای اپوزیسیون کرد در آن پناه گرفته‌ بودند، صاحب خانه‌ مذکور و دخترخردسالش که‌ در پی محاصره‌ منزلشان دست بر سر گذاشته‌ و در حالی که‌ تسلیم شده‌ و از خانه‌ بیرون آمده‌ اند، تیرباران شده‌ و به‌ گفته‌ شاهدان حادثه‌ به‌ هریک از پدر و دختر خردسالش بیش از ۲۰ گلوله‌ شلیک شده‌ که‌ بلافاصله‌ به‌ جانسپردن آندو منجر شده‌ و پس از آن درگیریهای شدیدی در میان مردم و نیروهای امنیتی درگرفته‌ که بیش از ۷ ساعت به‌ طول انجامیده‌ و علاوه‌ بر کشته‌ شدن یک شهروند دیگر کرد، در اثر اعتراضات مردمی ۴ ماشین نیروهای سرکوبگررژیم در آتش سوخته‌ و ۶ تن از نیروهای اطلاعات و سپاه پاسداران حکومت کشته‌ و تعدادی نیز زخمی شده‌ اند.

ماجرا از زمانی آغاز شد، در بعد از ظهر روز سه‌شنبه‌ ۳۰تیرماه، نیروهای انتظامی و سپاهی ارومیه‌ خانه‌ای را در شهرک ولی عصر این شهر را به‌ محاصره‌ درمی آورند و بدون هشدار به‌ ساکنان محل و خانه‌ مذکور، شروح به‌ تیراندازی با انواع سلاح سبک و آرپی جی به‌ آن خانه‌ کرده‌ تا آنکه‌ صاحب آن خانه‌ به‌ همراه دختر خردسالش به‌ نشانه‌ تسلیم دست بر سر گذاشته‌ و به‌ بیرون از خانه‌ می آید اما نظامیان رژیم به‌ جای دستگیری وی را به‌ رگبار گلوله‌ بسته‌ و هردو را با شلیک ۲۰ گلوله‌ به‌ هرکدام به‌ قتل رسانده‌ و به‌ اجساد آنها نیز بی احترامی میکنند. در پی این کشتار، مابین پناه گرفتگان در آن خانه‌ و نیروهای امنیتی رژیم درگیری مسلحانه‌ شدیدی شروع شده‌ و ساعتها ادامه‌ میابد که‌ در اثر آن طبق گفته‌ شاهدان عینی به‌ غیر از صاحبخانه‌ و دختر خردسالش، یک زن مسلح کرد پناه جسته‌ در خانه‌ و بیش از ۶ تن از نیروهای انتظامی و سپاهی رژیم کشته‌ میشوند.

در حوالی نیمه‌ شب و پس از آنکه‌ همسایگان و شهروندان کرد از این قتل وحشیانه‌ خبردار میشوند، به‌ نیروهای امنیتی یورش برده‌ و ضمن وادارکردن نیروهای امنیتی به‌ عقب نشینی و شکستن محاصره‌ منزل مسکونی‌، شروع به‌ برپایی تظاهرات اعتراضی کرده‌ که‌ تا حوالی صبح ادامه‌ داشته‌ و در انجام اعتراضات گسترده‌ مردمی بیش از ۴ ماشین متعلق به نیروهای امنیتی و یک اتوبوس در آتش سوخته‌ و تعداد زیادی از مکانهای دولتی تخریب میشود و در این میان افراد پناه گرفته‌ در خانه‌ مذکور متواری میشوند.

شایان ذکر است که‌ برخی منابع آگاه از حادثه‌ تعداد کشته‌های این درگیری را ۷ کشته‌ (صاحبخانه‌، فرزند خردسال وی، ۴ تن از نیروهای امنیتی و ۱ فرد مسلح پناه گرفته‌ در خانه)‌ ذکر کرده‌ اند، و این در حالیست که‌ خبرگزاری نیمه‌ رسمی فارس نیز این خبر را تایید اما آمار متفاوتی از کشته‌ها ارائه‌ داده‌ است و علاوه‌ بر آن، مردان مسلح پناه گرفته‌ در منزل مسکونی ذکر شده‌ را اعضای یک گروه معاند نظام معرفی کرده‌ ولی پژاک (حزب حیات آزاد کردستان) آن را رد کرده‌ است. از طرف دیگر در درگیری نیروهای سرکوبگر رژیم و شهروندان کرد، دهها تن زخمی و دستگیر شده‌ اند و دو روز است اوضاع شهر امنیتی است. همچنین برخی وبسایتهای کردی، دختر کشته‌ شده‌ را ۳ ساله‌ ذکر کرده‌ اند اما گزارش تایید شده‌ای در مورد سن و سال کودک کشته‌ شده‌ در دست نیست.

مجسمه‌ ندا برای شهرداری سان ‌فرانسیسکو

مجسمه‌ نیم ‌تنه‌ ندا آقاسلطان ساخته‌ پائولا اسلاتر برای شهرداری سان ‌فرانسیسکو

2009-07-21

نوار ضبط شده‌ی مذاکرات فرماندهان سرکوب

نوار ضبط شده‌ی مذاکرات فرماندهان سرکوب
تاکتیک های مقابله با جنبش های مردمی!

• نواری مربوط به مذاکرات مسئولان امنیتی و اطلاعاتی جهت مقابله با تظاهرات مردمی روی اینترنت قرار گرفته است ...

در روزهای اخیر، نوار گفتگوهایی در روی اینترنت قرار گرفته است که مربوط به مذاکرات مسئولان امنیتی و اطلاعاتی حکومت جهت مقابله با تظاهرات مردمی است. این نوار احتمالا به یکی از جلسات آموزشی و توجیهی مدیران اطلاعات که بعد از حوادث 18 تیر 1378 جهت مقابله با ناارامی های خیابانی برگزار شده اختصاص دارد و در آن چگونگی مقابله با ناآرامی ها مورد بررسی قرار گرفته است. هر چند بعد از ده سال نیروهای سرکوبگر حکومت تاکتیک های خود را بسیار غنا بخشیده اند، با این حال شنیدن مشروح این نوار که نزدیک به یک ساعت و نیم طول می کشد، از نظر آشنایایی مبارزان در داخل کشور با نحوه ی عمل نیروهای سرکوبگر، می تواند حاوی نکات آموزنده ی بسیاری باشد.


برای شنیدن نوار اینجا را فشار دهید

یا

برای شنیدن نوار اینجا را فشار دهید


Here is a name list of commanders " Sardaran " in the Islamic Republic in Iran. These commanders are the most violators of human rights in Iran and currently with the support of Ahmadinejad's government taking control as well in national and international strategic economical positions: 1-Sardar solaymani - one of " Ghods" corps commanders. He is also deputy coordinator of the " Basij" resistance force. 2-Sardar Jalali - In charge of non-military defens organization 3- Sardar major general Hasan Firuzabadi- commander general of the military forces 4- Sardar Mohammad Bagher Ghalibaf - One of the past commanders of " Sepah Pasdaran" and currently the mayor of Tehran . In recent years he has put military uniform aside. 5- Sardar Alireza Afshar - deputy of the cultural and propaganda defens in general military headquarter 6- Sardar Naser Shabani- commander of the "commanding college and headquarter of the Sepah pasdaran "( Dafus) 7- Sardar Major General Mohammad Ali Jafari- Current commander of Sepah Pasdaran . He was the military commander of Tehran at the time of student s uprising a decade ago . 8- Sardar Zolghadr- 9- Sardar Mahmoudzadeh- governor of " Golestan " province 10- Sardar Seyed Yahya Rahim Safavi - military advisor to Khameneei 11-Sardar Mohammad Reza Naghdi -Commander of the logistics of the military forces. He is an Iraqi and a relative of Mr. Sader . 12- Sardar Mohsen Rezaei- Former commander of " Sepah Pasdaran ". He is currently member of the expediency council of the Islamic Republic 13-Sardar brigadier general Reza Zareei - Head of Tehran police force . He was the head of a plan known as " Tarhe Arazel va obash " ( plan against rascals and villains ) or security of the society , but was found with six naked women which he asked them to pray naked in front of him. 14- Sardar Azizolah Rajabzadeh - The chief of Naja 15- Sardar Talaei - Past commander of Tehran police force 16-Sardar Farhad Nazari- Commander of police force in Tehran at the time of student uprising a decade ago. 17-Sardar Ahmad Reza Radan- Tehran's chief of police 18-Sardar Lotfalian 19-Sardar Alireza Akbarshahi- Commander of police for Greater Tehran's 20-Sardar Jafari- Chief of Naja 21- Sardar brigadier General Masoud Jazayeri 22-Sardar Admiral brigadier general Mohammad Reza Ashtiani- successor to the commander general of the Islamic Republic Army 23-Sardar major general Gholamali Rashid - One of " Pasdaran" corps commander 24-Sardar Ahmad Frouzandeh- One of the " Ghods" corps in Iraq . 25-Sardar Jourkesh - Commander of police force in Kerman at the time when "chain murdering" happened in Kerman 26-Sardar Abdolali Najafi- Past commander of " Ansarolmahdi" corps . Special task force in protecting personalities in " Sepah". 27-Sardar Alireza Asgari- Military and Atomic liaison of " Sepah" with Syria and Hezbollah 29-Sardar Haj Morteza Rezaei- Successor to the commander general of the " Sepah Pasdaran". For years he was the commander of the security intelligent organization of " Sepah" and one of most powerful among them 30-Sardar Mohammad Taghi Osanlu- Commander of motorized army division 31" Ashura" in West Azarbayejan 31- Sardar Mostafa Mohammad Najar- Iran's Minister of Defens 32- Sardar Mahsuli- Ahmadinejad's advisor

Police shoot to people in Iran - Tehran


2009-07-18

فیلم؛ شعار علیه پاسدار میلیاردی در مقابل وزارت کشور


مشاهدات تکان ‌دهنده‌ یک پزشک از شنبه‌ خونین

سایت موج آزادی: یکی از پزشکان شجاع تهرانی که ترجیح داده خود را «پزشک گمنام» معرفی کند، گزارشی را به دست ما رسانده که حاوی اطلاعات تکان‌دهنده‌ای درباره فجایع صورت گرفته در روز شنبه سی‌ام خرداد ماه است. اگرچه بررسی و ارزیابی صحت جزئیات این گزارش در شرایط امنیتی فعلی ممکن نیست، ولی در مجموع با توجه به همخوانی کلیات این گزارش با شواهد دیگر، می‌توان به آن اعتماد کرد.

متن ارسالی را به طور کامل و بدون هیچ جرح و تعدیلی، و تنها با اندکی تغییر برای پیراستگی و ویراستگی متن، به خوانندگان «موج سبز آزادی» ارائه می‌کنیم.

---------------------------------------

من پزشکی هستم که خوشبختانه یا متأسفانه شاهد عینی فجایع تکان‌دهنده و وحشتناک شنبه‌ی خونین 30 خرداد از نزدیک بوده‌ام.

تاکنون به دلایل مختلف نخواسته‌ام یا نتوانسته‌ام گوشه‌ای از حقیقت فجایعی را که به چشم خود دیده‌ام، نقل کنم. ولی اینک تصمیم گرفته‌ام، ولو به هر قیمت، پس از گذشت چند هفته، گوشه‌ای از فجایع تلخی را که خود شاهد آن بوده‌ام، برای همه‌ی هموطنانی که زخم آن روز بر روحشان جاری است، حکایت کنم. باشد که گفتن حقیقت از بار فشاری که این روزها بر من وارد شده، بکاهد و نیز ادای دینی باشد بر آن مظلومان حق‌خواهی که در آخرین لحظات حیات دنیوی آنان، اینجانب تک و تنها بر بالینشان بوده ام و در حالی که چشمانم در نگاهشان گره خورده بود، جان به جان‌آفرین تسلیم کردند. باشد که در تاریخ این دیار مظلوم ثبت گردد، و اگر فرصتی بود و عمری، همه را با ذکر جزئیات در دفتری گرد خواهم آورد تا آیندگان بخوانند و عبرت بگیرند. ولی هم‌اینک در این فرصت به همین مقدار یادآوری آن روز خونین بسنده می‌کنم.

من هم مانند بسیاری از شما شاهد جنایات فجیع و جاهلانه برادران بسیجی بوده‌ام. من یک پزشک هستم و شخصا از داخل آمبولانس شاهد بودم که در مقابل ایستگاه متروی نواب، از پشت‌بام مسجد لولاگر چند نفر بسیجی با اسلحه کلاشینکف و ژ3 بصورت مستقیم به مردم تیراندازی می‌کردند و خود شخصا دیدم مغز پسری جوان را که روی سکوهای سیاه‌رنگ مقابل مترو پخش شده بود. آیا باز هم از جنایات بسیجیان بگویم؟

من خود شخصا از داخل بیمارستان امام خمینی و از پشت نرده‌ها دیدم که - در حالی که در همه‌جای دنیا گلوله‌های گاز اشک‌آور هوایی یا منحنی زده می‌شود - در اینجا در میدان توحید و در فاصله چند متری من، جوانی در اثر اصابت مستقیم و هدف‌گیری شده‌ی گلوله بزرگ و داغ گاز اشک‌آور و اصابت آن به گردنش، خون از گلویش فواره زد و درجا بر روی زمین افتاد و کشته شد.

من خود در خیابان جمالزاده از داخل یک آمبولانس شاهد بودم که بسیجی‌های موتورسوار چگونه با زنجیرهایی که در دست داشتند، از پشت بر کمر پسران و دختران می‌زدند، و دیدم که چگونه دختری پس از ضربه‌ی شدید و وحشیانه‌ی زنجیر یک بسیجی موتورسوار بر کمرش، از شدت درد ناله‌ای سر داد و با صورت بر روی آسفالت افتاد.

من شخصا شاهد بودم که در تقاطع خیابان کارگر شمالی و بلوار کشاورز، مقابل کیوسک نیروی انتظامی، ون‌های سفیدرنگ سپاه با پلاک شخصی توقف می‌کردند و دستگیرشدگان را یک به یک بی‌هیچ دلیلی از آنها پایین می‌آوردند و در اختیار 50 نفر بسیجی که در آنجا تونل وحشت! تشکیل داده بودند، می‌گذاشتند تا از تونل باتوم، چماق، زنجیر و فحش‌های برادران عبور کند، و سپس پیکر خون‌آلود و نیمه‌جان وی را دوباره به داخل ماشین می‌انداختند و سپس نفر بعدی... و فردا که از آنجا عبور می‌کردم، هنوز سنگفرش آنجا خون‌آلود بود.

من خود یک بسیجی را دیدم که لابد به علت خوردن موتورش به مردم! مجروح شده بود و او را به بیمارستان آورده بودند. وقتی به چفیه‌ی دور کمر وی دقت کردم، متوجه شدم که در زیر این چفیه یک قمه‌ی بزرگ پنهان شده است! خدایا چه می‌بینم، چفیه و قمه؟! قمه و بسیجی؟! و وقتی از او پرسیدم بچه‌ی کجایی، گفت که ما از طرف سپاه شهرری (سپاه جنوب تهران) اعزام شده‌ایم! خدایا اعزام برای کدام نبرد و مقابله با چه کسی؟!

شاید هیچ کس دیگر نداند که کشتگان این روز و یا شهدای خونین‌بدن این روز خدا، نه [آن‌طور که فرمانده‌ی نیروی انتظامی گفته است] 20 نفر، بلکه حداقل چندین برابر این تعداد بوده‌اند. به گونه‌ای که فقط در بیمارستان امام خمینی 22 نفر از مجروحین ورودی در 24 ساعت اولیه به سردخانه منتقل شدند؛ یا در بیمارستان رسول اکرم (ستارخان) 16 نفر از جمله دو کودک 4 و 9 ساله! (می‌توانید صحتش را از دانشجویان پزشکی این بیمارستان سؤال کنید) و یا در بیمارستان شریعتی 9 نفر. این در حالی است که حداقل نیمی از کشته‌ها و مجروحین به بیمارستان بقیة‌الله سپاه و ولیعصر ناجا منتقل شده‌اند.

و دست آخر اینکه بنابر اطلاع یک دوست معتبر در پزشکی قانونی، تا این زمان، حداقل 140 نفر در شنبه خونین 30 خرداد تاوان آزادی‌خواهی خود و ملت خود را پس داده‌اند. تازه این در شرایطی است که بسیاری از آنها روزهای بعد به خیل شهدا پیوستند؛ از جمله زن جوان باردار سه ماهه‌ای که باتوم برقی آن‌چنان با شدت بر سرش خورده بود که دچار ضربه مغزی شده بود و پس از یک هفته در کما بودن، در نهایت به همراه جنین خود به حق پیوست. ظاهرا ضارب بسیجی وی از روی موتور، به جای فرد دیگری، وی را مضروب ساخته بود، و تازه بعضی از مردم فکر می‌کنند که کشته‌شدگان فقط ندا و چند نفری هستند که از پشت دوربین‌ها دیده شده‌اند و جنایت‌ها فقط همان‌ها بوده است که در صفحه‌های تلویزیون‌ها و اینترنت دیده‌اند!

هرگز، هرگز! جنایات آن چند هزار متأسفانه برادر غافل بسیجی که از روز جمعه از شهرستان‌های مختلف با اتوبوس به تهران آمده بودند و پس از تحریک احساسی و بی‌منطق در نماز جمعه، آن‌چنان شدند که در روز شنبه آن‌گونه با خواهران و برادران خود رفتار کردند. نکته جالب اینکه گروهی از مضروبین، خود بسیجی‌هایی بودند که تنها جرمشان برای باتوم خوردن از گروهی دیگر از بسیج، داشتن چفیه و دستار سبزشان بوده است! و هرگز از یاد نمی‌برم صحنه‌ای که یکی از همین بسیجی‌های سبز در روی تخت اورژانس، کارت بسیجی فعال خود را درآورد و در برابر دیدگان ما و دیگران پاره پاره کرد و بر بسیجی بودن خود لعنت فرستاد!

آری، این است عاقبت حکمرانی جهالت و بی‌خردی و تعصب کور بر یک مملکت: برادر علیه برادر، بسیجی علیه ملت، بسیجی علیه بسیجی! و هرگز و تا آخر عمر از یاد نمی‌برم آن لحظه‌ای را که در نیمه‌های شب بر سر بالین جوان خوش‌سیمایی که محاسن کوتاهی داشت و دستبند سبز به دست گره زده بود و در اثر شلیک مستقیم گلوله، کبد و طحالش از بین رفته بود و در حالی که بر روی یک برانکارد در محوطه اورژانس بیمارستان امام قرار گرفته بود (چون نه تختی وجود داشت و نه حتی فضایی خالی) و قبل از آنکه من و دوست دیگری CPR (احیاء) بی‌حاصلی برای او انجام دادیم، در آخرین لحظات با لبخند و در حالی که به نقطه‌ای خیره شده بود، آرام سه بار گفت : یا حسین، یا حسین، یا حسین ... و سپس جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

عمق جنایتی که من دیدم، آن‌قدر فجیع بوده که هیچ‌گاه به ذهن شما نیز خطور نخواهد کرد، و اینکه چگونه تعدادی از دستگیرشدگان را آن‌چنان در زیر شکنجه مورد مهرورزی قرار داده بودند که دو روز بعد جنازه‌ی آنها را به سردخانه بیمارستان امام آوردند و از آنجا به پزشکی قانونی و از آنجا به سردخانه‌ی میوه و تره‌بار جنوب تهران! و هرگز هیچ‌کس جز ما عمق این فاجعه را نفهمیده است و نخواهد فهمید، چرا که هرگز آنها را به سردخانه متروک میدان بهمن تهران و یکی دو سردخانه دیگر در همان حوالی راه نخواهند داد ...

پزشک گمنام
تهران 25 تیرماه 88

2009-07-17

عکس کروبی هنگام حمله لباس شخصی ها


آدينه، 26 تیر ماه 1388 برابر با 2009 Friday 17 July

وحشیگری مزدوران لباس شخصی از زبان پسر کروبی

آدينه، 26 تیر ماه 1388 برابر با 2009 Friday 17 July

نيروهاي لباس شخصي در حاشیه نماز جمعه تهران با حمله به مهدی کروبی به او تعرض کرده و وی را مورد اهانت قرار دادند .

به گزارش خبرگزاري سايوك به نقل از پايگاه حزب اعتماد ملي ، حسين كروبي فرزند مهدي كروبي با اعلام اين خبر گفت :‌"‌هنگامي كه پدر من در خيابان هاي نزديك به دانشگاه تهران به سمت اين دانشگاه حركت مي كرد مردم بسياري پشت سر او حركت مي كردند و با سر دادن شعارهايي در حمايت از وي خواستار احقاق حقوقشان بودند كه به ناگهان پليس ضد شورش كه در مقابل ايستاده بودند اقدام به تيراندازي هوايي كردند كه در اين حال آقاي كروبي به جمعيت اعلام كرد كه بيش از اين جلو نيايند و خودش در صف اول به نماز جمعه خواهد رفت . ‌" وي ادامه داد : "‌در اين زمان پدرم را سوار بر ماشين كردند كه به دانشگاه ببرند ولي هنگامي كه مقابل دانشگاه پياده شد تعدادي از نيروهاي لباس شخصي مقابل در ايستاده و به او حمله كردند و او را مورد تعرض قرار دادند به طوري كه عمامه وي از سرش افتاد . انها به فحاشي پرداخته و الفاظ بسيار زشت و زننده اي را به كار مي برند . در همين حال محافظين با سختي آقاي كروبي را وارد دانشگاه كردند . " وی با اعتراض به چنین رفتارهایی و ابراز تاسف از چنین برخوردهایی گفت : " هنگامی که با زحمت توانستیم آقای کروبی را به داخل دانشگاه ببریم بنده به علت ازدحام نتوانستم وارد دانشگاه شوم و وقتی که بیرون ایستاده بودم شاهد ان بودم که فرمانده لباس شخصی ها با بی بسیم به انها خسته نباشید می گفت و تاکید می کرد که کارتان را بسیار خوب انجام دادید . فرزند كروبي همچنين با اشاره به صحنه اي كه در حاشيه يكي از خيابان ها شاهد ان بوده است گفت : "من متاسف شدم كه در جمهوري اسلامي شاهد چنين صحنه هايي بودم ." وی افزود : "هنگامی که قصد برگشت به منزل را داشتم شاهد ان بودم که تعدادی از نیروهای لباس شخصی اطراف یک دستگاه ماشین پژو پرشیا جمع شده اند و البته دو نفر از انها به روی سقف ان ماشین ایستاده و اقدام به تخریب ان می کردند. در همین حال مشاهده کردم که سرنشینان ماشین نیز زخمی شده اند و گویی که رگ دستان انها را زده باشند خون به اسمان فواره می زد و من بسیار از مشاهده این صحنه متاسف شدم . "

گزارش تکمیلی ربوده شدن شادی صدر در نماز جمعه


آدينه، 26 تیر ماه 1388 برابر با 2009 Friday 17 July

صبح امروز هنگامي كه شادي صدر همراه چند تن از دوستانش براي شركت در نماز جمعه عازم بودند در بلوار كشاورز تهران به طرز كاملأ غيرانساني دستگير شد. به گزارش سایت «میدان زنان»، يكي ازهمراهان شادي صدر درباره جريان بازداشت وي مي‌گويد: ما در حال حرکت به سمت نمازجمعه در بلوار كشاورز بودیم كه شخصی به ما نزدیک شد و به من گفت خانم تو با ما مياي بقيه برن! من و شادي با تعجب نگاهش مي‌كرديم كه يک موتورسوار از دور گفت: اين نه اون يكي! لباس شخصي‌ها آمدند طرف شادي و هلش دادند طرف يک ماشين پژو، شادی هم كه شوكه شده بود در ماشين نشست؛ من و دوستم داد زديم چرا مي‌بريدش؟ كه شادي به خودش آمد و شروع به داد و هوار و كوبيدن به در کرد. دوستم در ماشين را باز كرد و ما داشتيم شادي را مي‌كشيديم بيرون ولي ماموري كه داخل ماشين بود از داخل شادي را گرفته بود و مي‌كشيد داخل ماشين كه در همين حين مانتو از تنش در آمد؛ اما دوستم دست شادي را كشيد و او در حالي كه بلوز و شلور تنش بود از ماشين در آمد و فرار كرد. مامورها و من و دوستم هم دنبالش مي‌دويديم.
در اين حال يک مامور از روبرو بهش حمله كرد و از روسريش او را مي‌كشيد و شادي فقط مقاومت مي‌كرد براي همين هم روسريش در اومد و شادي دوباره فرار كرد. اين بار دو نفر ديگر سر رسيدند كه يكي ازآنها باتوم فنري داشت. شادي را با خشونت تمام گرفتند و زدند و او همچنان مقاومت مي‌كرد. ما را هم نگذاشتند به طرفش برویم، به زور گرفته بودندش و بردند به طرف ماشين. مامور تقريبا شادي را بغل كرده بود و اصلا حجابش برايش اهمیتی نداشت! در ماشين هم روسري را بهش ندادند و ماشين دور زد و سريع رفت.
راستش هيچ كس به غير از دوستم و من كاري نكرد، شايد اگه بيشتر بوديم نمي گذاشتيم این اتفاق بیفتد. شادي مي‌خواست كيفش را به ما بدهد كه مامور موتوري باز هم از دور داد زد كه كيفش باشد. مردم همه شوكه شده بودند و فقط متحير و هاج و واج تماشا مي‌كردند.
ما هيچ برگه يا حكمي از اين لباس شخصي‌ها نديديم و واقعا نمي‌دانيم آنها چه كساني هستند.

فیلم 30 دقیقه ای از حمله وحشیانه به کوی دانشگاه تهران


وضعيت مبهم يکي از بازداشت‌شدگان تجمع مسجد قبا


يکي از دستگيرشدگان هفتم تير 88 با نام «ترانه موسوي» متولد 1360 در وضعيتي نامعلوم به سر مي‌برد. يک ناشناس پس از نزديک به سه هفته، در تماسي تلفني با مادر او گفته است که ترانه به دليل پارگي رحم در بيمارستان امام خميني کرج بستري‌ست اما خانواده او پس از مراجعه به اين بيمارستان نيز نتوانستند از فرزندشان خبري بگيرند.

ترانه موسوي هفتم تير 88 در اطراف مسجد قبا در خيابان شريعتي تهران از سوي مأموران حکومتي دستگير شد. پس از گذشت نزديک به سه هفته، افرادي ناشناس با مادر او تماس گرفته و از بستري بودن او در بيمارستان امام خميني کرج خبر دادند. اين افراد تصادف در حومه خيابان شريعتي و پارگي رحم و مقعد را دليل بستري بودن وي در بيمارستان عنوان و تأکيد کرده‌اند بستري‌شدن او ربطي به تجمع مسجد قبا ندارد. آن‌ها گفته‌اند ترانه مشکل ناموسي داشته است و به همين دليل مي خواسته با شلنگ سرم، خود را حلق‌آويز کند. خانواده‌اش پس از مراجعه به آن بيمارستان، نتوانستند او را ببينند و مسوولان بيمارستان گفته‌اند که شخصي با اين نام در آن‌جا بستري نيست.

يک شاهد عيني که روز هفتم تير دستگير شده بود، مي‌گويد: « نيروهاي ضد شورش و لباس شحصي روز هفتم تير من و تعدادي از دستگيرشدگان را سوار بر ون‌هايي به ساختماني در اطراف ميدان نوبنياد بردند و به آزار جسمي و روحي ما پرداختند. برخي از دستگيرشدگان را در همان بعداز ظهر به زندان اوين منتقل کردند اما من و بقيه را آزاد کردند. ترانه در ميان ما بود. او دختري زيبا، خوش‌اندام و شيک‌پوش بود و بازجويي‌اش از همه بيشتر طول کشيد. چشم‌هايش سبز بود. من و تعدادي را همان شب آزاد کردند و تعدادي را نيز پيش از آزادي ما به جاهاي ديگري فرستادند. اما نيروهاي لباس شخصي ترانه را همان‌جا نگه داشتند و حتا به او اجازه ندادند تا با مادرش تماس بگيرد.» پدر ترانه موسوي ناراحتي قلبي دارد و پس از ناپديد شدن تنها فرزندش در خانه بستري شده است.

2009-07-15

دانشجویان؛ نامگذاری پارک کیانوش آسا - جان باحته راه آزادی


خبرنامه امیرکبیر: مراسم گرامیداشت یاد و نام شهید کیانوش آسا روز دوشنبه 22 تیرماه در دانشگاه علم و صنعت برگزار شد.

در این برنامه که علیرغم تعطیلی دانشگاه و نبود دانشجویان شهرستانی با استقبال خوب همراه بود، دانشجویان دانشگاه علم و صنعت با قرائت بیانیه ای اعلام نمودند که برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره کیانوش آسا، پارک این دانشگاه را به نام پارک شهید آسا نامگذاری می نمایند.

این پارک در این دانشگاه بین سلف دختران و پسران دانشگاه قرار دارد.

متن بیانیه قرائت شده توسط دانشجویان در پایان مراسم به این شرح است:

بیش از بیست روز از شهادت مظلومانه دوست و هم دانشگاهی عزیزمان کیانوش آسا می گذرد و جامعه دانشگاهی همچنان در بهت و عزای این جنایت بزرگ قرار دارد.

کیانوش و دیگر شهدای عالیقدر راه حقانیت و آزادی رفتند و میراثی عظیم برای ما به جا گذاشتند میراثی که بار سنگینی بر دوش تک تک ما قرار داده است.

ادامه ی راه آن گلگون کفنان و پاسداری از خون ریخته شده آنان مسئولیت تاریخی همه ی مردم این مرز و بوم و بالاخص جامعه دانشگاهی می باشد.

فلذا ما دانشجویان دانشگاه علم و صنعت به عنوان حداقل وظیفه ی خود که زنده نگهداشتن یاد و خاطره ی ان شهید بزرگ در جامعه دانشگاهی است، پارک دانشگاه را به نام "شهید آسا" نامگذاری می نماییم و با خود پیمان می بندیم که با حداکثر توان در راه ان بزرگمردان ثابت قدم بمانیم.

اسامی 13 نفری که امروز در زاهدان اعدام شدند

سه شنبه، 23 تیر ماه 1388 برابر با 2009 Tuesday 14 July

رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی صبح امروز 13 تن دیگر را در زندان زاهدان بدار آویخت. اسامی اعدام شدگان بدین شرح است:

1- منوچهر شه‌بخش فرزند اكبر
2- محمدحسن شاهوزهي فرزند شي محمد
3- فائزه عبدالرزاق رشيدي فرزند حسن
4- يعقوب گمشادزهي فرزند الك
5- عبدالواسط شيهكي فرزند قائم
6- ادريس نوتي زهي فرزند ابراهيم
7- عبدالقياس ديدن نارويي فرزند جمعه‌خان
8- عبدالصبور رخشاني فرزند عبدالغفور
9- اسدالله وفايي فرزند جان محمد
10- عبدالخالق ميربلوچ‌زهي فرزند هيبت
11- طارق آباديان فرزند دادمحمد
12- يحيي ريگي فرزند عبدالواحد
13- خليل احمد ريگي خالص فرزند عبداللطيف


فیلم؛ اعتصاب عمومی در شهرهای کردستان


تجاوز به زندانی از شکنجه های مستبدان دینی

زینت میرهاشمی

تجاوز گروهی و فردی، توسط مزدوران بسیجی به دستگیر شدگان تظاهرات خیابانی، هم اکنون نه تنها به عنوان ابزار شکنجه برای گرفتن اطلاعات بلکه به امری بیمارگونه مشتی اراذل و اوباش ولایت فقیه تبدیل شده است.

پیکرهای شکنجه شده و تجاوز شده اگر برای شهادت دادن آن چه که بر آنها روا شده، جانی ندارند اما اثر انگشتان مزدوران بر بدنهای بی باک آنها هرگز نخواهند گذاشت ذره ای از این جنایت پوشیده و فراموش شود. هزینه آزادی، سنگ پایه هر تحول اجتماعی است و تاریخ مبارزه بشری نشان داده که هیچ قدرت دیکتاتوری پابرجا نخواهد ماند. شجاعت نسلی شوریده علیه استبداد، در قیامهای خیابانی بار دیگر بر آنان که خود را جاودانگان روی زمین می دانند، مهر باطل کوبید. همه خونهای به زمین ریخته شده، همه گلوهای دریده شده و بدنهای بی جان به آنها که بر سریر قدرت نشسته اند روزی نشان خواهند داد که بدون ابزار سرکوب «بی چیزترین» ها هستند.

در خبرهای روز 23 تیر آمده است که ترانه موسوی از دستگیر شدگان 7 تیر 88، بیهوش به بیمارستان تحویل داده شده است. بر بدن بیهوش او آثار تجاوز مکرر به وی حکایت می کند. روزنامه گاردین از زبان یک پسر جوان که در تظاهرات خیابانی دستگیر شده گفته است که تجاوز گروهی و فردی به او دیگر نه امری به صورت شکنجه و تحقیر بلکه مزدوران از این کار به طور روزانه لذت می برند. تجاوز به زندانی جرم و جنایت است و باید این جرم و جنایت را با صدای بلند فریاد کرد و از نهادهای بین المللی و مدافع حقوق بشر خواست که در اسرع وقت یک هیات تحقیق ویژه به ایران برای بازدید از زندانها بفرستند.

فیلم؛ سخنان مادر سهراب در دیدار با موسوی


2009-07-13

محمود حالا بگو کی خسته اس؟




2009-07-12

برای همه نداهای ایران For all the NEDAs in IRAN


basijis attack civilians حمله مزدوران رژیم به اتوموبیل های مردم


جوان 19 ساله در زندان اوین به قتل رسید

وبلاگ موج آزادی

خبر مرگ سهراب اعرابی از سوی خانواده وی و مسولان اوین تایید شد. سهراب اعرابی، 19 ساله سال آخر دبيرستان و آماده براي امتحان كنكور در اعتراضات دهمين دوره رياست جمهوري در 30 خرداد روز شنبه بازداشت و به مكان نامعلومي منتقل مي شود .

بعد از پيگيريهاي پي در پي خانواده بخصوص مادرش متوجه مي شوند كه وي در زندان اوين است، مادر اين جوان در روز سه شنبه 16 تير با گذاشتن كفالت در دادگاه انقلاب هر روز بعد از ظهر منتظر آزادي فرزند ش بود, با وجود اين كه اين مادر مي دانست كه فرزندش در زندان اوين است ولي خيلي نگران بود و مي‌گفت مي‌ترسم بچه‌ام را بكشند.

اين مادر عكسي از فرزندش تهيه كرده بود و به هر زنداني كه آزاد مي‌شد عكس عزيزش را نشان مي داد و از آنها مي‌پرسيد كه آيا او را مي شناسند و يا در زندان ديده اند؟

او مي‌گفت به هر كجا و هر كسي مراجعه مي‌كنم جواب نمي‌دهند و مي‌گويند صبر كن آزاد مي‌شود.

اين مادر كارش از صبح تا شب جلو زندان ماندن شده بود تا اينكه از طرف قاضي مر تضوي خبر آمد كه سهراب اعرابي در زندان درگذشته است، خانواده اش را خبر كنيد تا جنازه فرزندشان را تحويل بگيرند.

2009-07-09

Anti-government Protests in Tehran July 9, 2009 - Tir 18, 1388



فیلم؛ مرگ بر خامنه ای، خامنه ای قاتله ولايتش باطله - امروز



فیلم؛ نترسید نترسید ما همه با هم هستیم - امروز



فیلم؛ ما بچه های جنگیم، بجنگ تا بجنگیم - امروز

The shah, the demonstrators, the spy

Reenactment of demonstration against Mohammad Reza Shah, Berlin, June 2, 1967

This video is a clip from: "Der Baader Meinhof Komplex". At the end of the video you can see how the German police officer Karl-Heinz Kurras is killing the unarmed student Benno Ohnesorg, who was recently discovered to have been a spy. Here's an article about the story in the New York Times.


Obama vs Ahmadinejad


2009-07-07

حمیرا: ای جهانخواران ظالم


وحشيگري هاي لباس شخصي ها در اصفهان


Crimes Against Humanity Committed by the Islamic Republic of Iran

"A Few Simple Shots"

یکی از اعضای ستاد موسوی در شهر مشهد به شهادت رسیده است

به گزارش وبلاگ «و اینک آخر الزمان» یکی از اعضای ستاد مهندس میرحسین موسوی در شهر مشهد براثر جراحات وارده براثر بازداشت به شهادت رسیده است.

متن منتشر شده در این وبلاگ به شرح زیر است:

مهندس حمید مداح شورچه فعال در ستاد مرکزی میرحسین موسوی در مشهد به شهادت رسید. او که از فعالان ستاد میرحسین موسوی در مشهد بود بعد از اعتراض به نتایج انتخابات همراه با گروهی از اعضای ستاد مشهد در صحن مسجد گوهرشاد دست به تحصن زد که توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. او در مدت بازداشت تحت شکنجه قرار گرفت تا چند روز بعد از آزادی به دلیل شدت جراحات وارده جان سپرد.پزشکی قانونی علت مرگ وی را خونریزی مغزی اعلام کرده است.گفتنی است مراسم یادبود او روز یکشنبه 14/4 برگزار شد.

2009-07-05

عکس؛ باجناق تیرخلاص زن: صندوق های انتخابات دست ما بود


ایرنا: سرتيپ پاسدار "اسماعيل احمدي مقدم" فرمانده نيروي انتظامي ‌در صبحگاه مشترک فرماندهي تهران بزرگ تاکيد کرد : ناجا گواهي مي دهد که هيچ تقلبي در انتخابات نشده و همه اظهارات در اين زمينه داستان سرايي بوده و مدعيان اساسا هيچ مستندي نيز براي اثبات ادعاي خود ارايه نکرده‌اند.

احمدي مقدم ادامه داد: از زماني که صندوق حمل مي شود و تا زمان راي گيري ،شمارش و انتقال به فرمانداري ها ماموران ناجا حضور مستمر داشته و اجازه نزديک شدن به مخازن ‌را به هيچ فردي نداده و درتمام مراحل امنيت انتخابات را برقرار کردند .

فرمانده ناجا خطاب به پرسنل ناجا دراين مراسم صبحگاه گفت: آنروزي که شما اغتشاشگران را به عقب رانديد و اجازه ادامه حرکت غيرقانوني را نداديد طي تماسهايي که از طريق 197 گرفته شد 58 درصد از اين اقدام ناجاتقدير کردندو بسياري از منتقدان نيز خواستار برخورد جدي و قاطع بودند.

وي افزود:تعداد بسيار اندکي نسبت به برخورد تند ناجا اعتراض داشتند.

احمدي مقدم يکي از نکاتي را که تلاش مي شودبه واسطه آن فضا را آلوده کنند بحث لباس شخصي ها دانست و گفت :‌مگر راهپيمايان غير قانوني و اغتشاشگران لباس يونيفرم داشتند،آنها نيزلباس شخصي بودند.

وي با طرح اين سوال که " چطور يک جرياني به خود اجازه مي دهد که هوادارانش را درغالب اعتراض واغتشاش به خيابانها بريزند اما افراد ديگري از جامعه که مخالف آنها هستند حق ندارند با اغتشاشگران برخورد کنند؟" تاکيد کرد: ناجا رفتار هيچ کدام را تاييد نمي کندو هدف از مطرح کردن بحث لباس شخصي ها اين است که بگويند در درون نظام و حکومت اين افراد سازماندهي شده و با ماموريت خاص به ميدان ارسال شده اند .

احمدي مقدم افزود : ‌عناصر خودسر از هر دوطرف که قانون را زير پا مي گذارندمورد تاييد ناجا نبوده و ماموران با هر دوگروه برخورد مي کردند.

وي پرسنل بسيج را که نقش کليدي در برقراري نظم داشتند رالايق تشکر و دست بوسي اعلام کرد و گفت: لازم است مردم قدر اين افراد را بدانند چرا که بدون چشمداشت و توقع به ميدان آمده و با توجه به مجروحيت هاي ناشي از اين درگيريها به ايجاد نظم پرداختند.

احمدي مقدم با اشاره به حضور ناجا از قبل از انتخابات،زمان تبليغات و هنگام برگزاري انتخابات کفت :ناجا با عقلانيت از اين مراحل عبور کرد و عدالت سياسي را تضمين و اجازه برچسب زدن از سوي گروههايي که با طرح نقشه به ميدان آمده بودند را نداد.

وي با بيان اينکه ‌ناجا نيرويي سياسي نبوده و دخالت در هيچکدام از جناح بندي ها ندارد و يک نيروي حرفه اي براي ايجاد حفظ نظم آرامش به شمار مي رود تصريح کرد:‌ماموران ناجا با حداقل خشونت سعي کردند تاآنجايي که ضرورت دارد اقدام به اعمال زور نکنند.

احمدي مقدم درجمع پرسنل ناجا گفت: شما در مورد قانونگرايي وحقوق شهروندي ‌شنيديد اما در حوادث اخير متوجه شديد که فاصله شعار تاعمل چقدر است. اين افراد نه تنها قانون بلکه قانون اساسي را نيز زير پا گذاشتند و هيچ مرجعي را در نظام به رسميت نشناختند .

وي با طرح اين سووال که اگر شما اين افراد را قبول نداشتنيد چرا در انتخابات شرکت کرديد ،گفت :‌در حوادث بعد از آن نيز که از سوي ما پيش بيني شده بود از فرماندهان يگان هاي مختلف خواستيم تا نسبت به حفظ آمادگي کامل اقدام کنند.

وي با بيان اينکه اصراري ندارم که تک تک اين آقايان را با دشمن در ارتباط بدانم ،گفت:شايد اغماض با اين آقايان موجب شد که اکنون دست به چنين کاري بزنند.

فیلم؛ جوانان دلیر مزدوران رژیم را گوشمالی دادند


اسامی 12 تن دیگر از جانباختگان اعتراضات پس از انتخابات

اسامي تعداد ديگري از شهدای اخير مردم در تهران، توسط فعالين حقوق بشر و دموكراسي جمع آوري شده است.

جان باختن اين افراد در حالي است كه خانواده هاي آنان تحت فشارهایی نیز قرار دارند.

تحويل اجساد جان باختگان به خانواده هاي آنان، تنها در مقابل دادن تعهد و پذیرفتن شروط تعيين شده از سوي آنها امکان پذیر می باشد.

بخشی از شروط تعيين شده برای خانواده های کشته شدگان عبارت است از:

- مراسم بي سر و صدا و فقط با حضور افراد نزديك خانواده صورت بگيرد.
- در مراسم هيچ گونه شعار و تبليغ عليه حكومت و سخنراني انجام نشود.
- در مراسم و روي سنگ قبر علت مرگ نوشته نشود.

اسامي جمع آوري شده از سوي فعالين حقوق بشر و دموكراسي به شرح زير است:

1. محمد حسين برزگر 25 ساله ديپلم شغل آزاد به دليل اصابت گلوله به سر در تاريخ چهارشنبه 27 خرداد در ميدان هفت تير به شهادت رسيد و در يكشنبه 31 خرداد بعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه 302 به خاك سپرده شد

2. سيد رضا طباطبايي 30 ساله ليسانس حسابداري، كارمند به دليل اصابت گلوله به سر در 30 خرداد در خيابان آذربايجان به شهادت رسيد و چهارشنبه 3تيربعد از تعهد گرفتن از خانواده در قطعه 259 به خاك سپرده شد.

3. ايمان هاشمي 27 ساله شغل آزاد به دليل اصابت گلوله به چشم شنبه 30 خرداد در خيابان آزادي به شهادت رسيد و چهارشنبه 3 تير در قطعه 259 به خاك سپرده شد.

4. پريسا كلي 25 ساله فارغ التحصيل رشته ادبيات به دليل اصابت گلوله به گردن در يكشنبه 31 خرداد در بلوار كشاورز به شهادت رسيد و سه شنبه 2 تير در قطعه 259 به خاك سپرده شد

5. محسن حدادي 24 ساله طراح برنامه هاي كامپيوتري شنبه 30 خرداد به دليل اصابت گلوله بر پيشاني در خيابان نصرت به شهادت رسيد و سه شنبه 2 تير در قطعه 262 به خاك سپرده شد.

6. محمد نيكزادي 22 ساله فارغ التحصيل عمران در سه شنبه 26 خرداد به دليل اصابت گلوله به سينه در ميدان ونك به شهادت رسيد و شنبه 30 خرداد در قطعه 257 به خاك سپرده شد.

7. علي شاهدي 24 ساله بعد از دستگيري و انتقال به كلانتري در تهرانپارس يكشنبه 31 خرداد به دلايل نامعلوم در كلانتري به شهادت رسيد پزشكي قانوني علت مرگ وي را نامشخص اعلام كرده اما خانواده وي معتقدند به علت ضربات باتوم در كلانتري به شهادت رسيده وي 4 تيردر قطعه 257 به خاك سپرده شد.

8. واحد اكبري 34 ساله شغل ازاد و متاهل داراي يك دختر 3 ساله در شنبه 30 خرداد به دليل اصابت گلوله به پهلو در خيابان ونك به شهادت رسيد و سه شنبه 2 تير در قطعه 261 به خاك سپرده شد.

9. ابوالفضل عبدالهي 21 ساله فوق ديپلم برق 30 خرداد در مقابل دانشگاه صنعتي شريف به دليل اصابت گلوله به پشت سربه شهادت رسيد و سه شنبه 2 تير در قطعه 248 به خاك سپرده شد.

10. سالار طهماسبي 27 ساله دانشجوي كارشناسي مديريت بازرگاني رشت شنبه 30 خرداد در خيابان جمهوري به دليل اصابت گلوله به پيشاني به شهادت رسيد ودوشنبه 2 تير در قطعه 254 به خاك سپرده شد.

11. فهيمه سلحشور 25 ساله ديپلم يكشنبه 24 خرداد به دليل اصابت باتوم به سر و خونريزي داخلي در ميدان ولي عصر بعد از انتقال به بيمارستان در تاريخ 25 خرداد به شهادت رسيد و 27 خرداد در قطعه 266 به خاك سپرده شد.

12. وحيد رضا طباطبايي 29 ساله ليسانس زبان انگليسي چهارشنبه 3 تير در بهارستان به دليل اصابت گلوله به سر به شهادت رسيد و 6 تير در قطعه 308 به خاك سپرده شد.

پیش از آن طبق گزارش های منتشر شده اسامی 14 تن از اسامی جان باختگان اعتراضات اخیر منتشر شده بود که شامل: ندا آقا سلطان، فاطمه براتی، فاطمه رجب پور و دخترش، کسرا شرفی، موبینا احترامی، کامبیز شعاعی، محسن ایمانی، ناصر امیرنژاد، ایمان نمازی، مصطفی غنیان، بهمن جنابی، اشکال سهرابی، کاوه علی پور


منبع، سایت مدرسه فمنیستی

2009-07-03

Iran Media Caught Lying and Deceiving People"ENGLISH SUB"


2009-07-02

لیست یکصد نفره از اسامی شهروندان بازداشتی

فعالان حقوق بشر در ایران

لیست ذیل دربرگیرنده اسامی و مشخصات یکصد تن از شهروندان معترض بازداشت شده روزهای اخیر در شهر تهران است.

1. ابراهیم نظری - فرزند بهرامعلی - زندان اوین
2. احسان بهروز - فرزند محمود - زندان اوین
3. احسان دهقانی شنبه - فرزند حسین - زندان اوین
4. احمد قربان زاده - فرزند صادق - زندان اوین
5. احمد ولی زاده - فرزند قنبرعلی زندان اوین
6. اکرم کبیری - فرزند محمد علی - بازداشت شده در 1388/3/25 - زندان اوین - لیسانس - متاهل - خانه دار
7. امید مهر اندیش - بازداشت شده در 1388/3/30- زندان اوین - دانشجو
8. امیدرضا سردار زاده - بازداشت شده در 1388/4/1- محل نگهداری نامعلوم - دارای سابقه بازداشت مشابه در خردادماه 78
9. امیر احمدی - فرزند یونس - زندان اوین
10. امیر محجوبی - فرزند محسن - زندان اوین
11. امین مرادی - فرزند منوچهر-زندان اوین
12. ایمان بصیری راسته- فرزند عباس-زندان اوین
13. ایمان ثفقت- فرزند محسن- زندان اوین
14. بتول قربانزاده- فرزند پرویز- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - فوق دیپلم - مجرد - گرافیست
15. بهروز فرزادی - فرزند شیرزاد - بازداشت شده در تاریخ 1388/4/1 در میدان هفت تیر - زندان اوین
16. بهنام عظیمی کنده - فرزند گل محمد - زندان اوین
17. پیمان قدیمی - فرزند محمد حسین - زندان اوین
18. حامد احسانی تبار - فرزند غلامعلی - زندان اوین
19. حامد ایرانیان - فرزند محمد - زندان اوین
20. حامد عبدلی - فرزند اکبر - زندان اوین
21. حسین احمدی - فرزند حسین - زندان اوین
22. حسین بیگلر حسنی - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/31 - زندان اوین - دانشجو
23. حسین زینلی سرلیه - فرزند محمد - زندان اوین
24. حمید قزوینی - فرزند صمد - زندان اوین
25. حمید کارخانه - فرزند امان الله - زندان اوین
26. حمیدرضا محمدوالی - فرزند مسعود - زندان اوین
27. حمیدرضا نصیر پور - فرزند علی - زندان اوین
28. داود حیدری - فرزند صالح- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 - زندان اوین
29. داوود قهرمانی - فرزند یوسف - زندان اوین
30. رامین رویگردان - فرزند نبی الله - زندان اوین
31. رامین ساری اصلانی - فرزند افشین - زندان اوین
32. رامین سلیمان زاده مقدم - فرزند محمود - زندان اوین
33. رضا مرادی - فرزند رستم - زندان اوین
34. زهرا صادق زاده حلاج - فرزند احمد - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/27- زندان اوین - سیکل - متاهل - خانه دار
35. زینب کریمی بیوک بلوغ - فرزند حسین - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/22 - زندان اوین - دیپلم-متاهل - خانه دار
36. سارا رنجبری - فرزند حسن- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/24- زندان اوین - دانشجو - مجرد- دانشجو
37. سمیه لقایی- فرزند علیار - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - لیسانس - مجرد - دانشجو
38. سوسن آل آقا - فرزند ناصر- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 در میدان انقلاب - زندان اوین - دانشجو - مجرد - دانشجو
39. سید آرمین میر خواجه الدین - فرزند سیدجمال - زندان اوین
40. سید محمد رئوف صفاری - فرزند سید احمد - زندان اوین
41. سید هادی شاه ولایتی - فرزند سید احمد - زندان اوین
42. شاهین رجب زاده منفرد - زندان اوین - دانشجو
43. شاهین میرزایی - فرزند علی همت - زندان اوین
44. شمس الله میانه دری - فرزند فرمان - زندان اوین
45. شهاب حسارات - فرزند محمد علی - زندان اوین
46. صابر امیری - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/31 در میدان 7 تیر - محل بازداشت نامعلوم
47. صدیقه گلشن لطفی- فرزند بهمن - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - دیپلم - مجرد - حسابدار
48. عاطفه نصیری - فرزند فضل الله - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - لیسانس - متاهل - شاغل در کتابفروشی
49. علی افشار - فرزند خدابخش - زندان اوین
50. علی حبیبی - فرزند حنیف - زندان اوین
51. علیرضا جمال اسفرجانی نژاد - فرزند محمد حسین - زندان اوین
52. فاطمه خواجه نصیری - فرزند جواد - بازداشت در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - دیپلم - مجرد - دانشجو
53. فرزانه رنجبری - فرزند خلیل - بازداشت در تاریخ 1388/3/25 - زندان اوین - دیپلم - متاهل - خانه دار
54. فرناز کمانی - فرزند اسماعیل - بازداشت در تاریخ 1388/3/30 - زندان اوین - دانشجو - مجرد - دانشجو
55. فهیمه رمضانی افشار - فرزند حسن - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 - زندان اوین - دیپلم - متاهل - شاغل در تولیدی چاپ پارچه

56. کامران ایروانی - فرزند بهرام - زندان اوین
57. کامران برهانی - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 - بهارستان - بند 209
58. کرامت الله زارعیان جهرمی - فرزند فرج - زندان اوین
59. کیوان راوی- فرزند کیومرث - زندان اوین
60. لیلا سلمانی پور - فرزند احمد - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - فوق دیپلم - مجرد - طراح لباس
61. مجتبی محمدیان - بازداشت شده در تاریخ 1388/4/4 - زندان اوین
62. مجید اسلامی - فرزند غدیر - زندان اوین
63. مجید زین العابدین - فرزند داود - زندان اوین
64. مجید عسگری - فرزند محمود - زندان اوین
65. مجید معتمد زاده - فرزند علی اکبر - زندان اوین
66. مجید وهاب - فرزند بیرامعلی - زندان اوین
67. محرمعلی افشاری - فرزند مسعود - زندان اوین
68. محسن بابایی- فرزند رجبعلی - زندان اوین
69. محسن لطیفیان - فرزند محمد مهدی - زندان اوین
70. محسن نوروزی مازندرانی نژاد - فرزند حسین - زندان اوین
71. محمد اسماعیل حق پرست- بازداشت شده در تاریخ 1388/4/1 در میدان 7 تیر - زندان اوین - دانشجوي روزنامه نگاري دانشگاه آزاد
72. محمد باقر بخشی- فرزند ارسلان - زندان اوین
73. محمد بدیعی- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 در حوالي خيابان بهبودي - زندان اوین - 17 ساله
74. محمد جواد مهردادیان - فرزند ماشاالله - زندان اوین
75. محمد حاجی زاده - فرزند حسین- زندان اوین
76. محمد حسن گل پسند- فرزند اسماعیل- زندان اوین
77. محمد حسین حسینی- فرزند علی اکبر- زندان اوین
78. محمد درمناکی فراهانی- بازداشت شده در تاریخ 1388/4/4 در میدان بهارستان - زندان اوین
79. محمد رضوانی ناظری- فرزند محمد امیر - زندان اوین
80. محمد مهدی یوسفی - فرزند محمد - زندان اوین
81. محمد میراحمد - فرزند حسین - زندان اوین
82. محمدرضا بیات - فرزند محمود - زندان اوین
83. محمدرضا کاویانی - فرزند محمد حسن - زندان اوین
84. محمدرضا کوهینی تفرشی - فرزند ماشاالله - زندان اوین
85. محمدرضا مرادی مجاهد- فرزند مسعود - زندان اوین
86. محمدعلی ولی زاده - فرزند قنبرعلی - زندان اوین
87. مرضیه بهرامی کوشکی - فرزند نوروزعلی- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 - زندان اوین - دیپلم - مجرد- شاغل در کتابفروشی
88. مریم محمدی - فرزند محمد- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30- زندان اوین - دانشجو - متاهل - دانشجو
89. مصطفی شجری - فرزند حسن - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 در میدان انقلاب - زندان اوین
90. مصطفی فتاحی - فعال دانشجویی - محل نگهداری نامعلوم
91. مهتاب آجودانی - فرزند مهدی - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/26- زندان اوین - دیپلم - متاهل - خانه دار
92. مهدی درویشی - عضو ستاد مركزي مهندس موسوي - محل نگهداری نامعلوم
93. مهدی رجب سلوکات - فرزند جلیل - زندان اوین
94. میثم محمدحسن نقاش - فرزند محمد تقی - زندان اوین
95. میلاد قریبیان - فرزند محمود - زندان اوین
96. نوید احدی- بازداشت شده در تاریخ 1388/3/30 در خیابان جیحون - زندان گوهردشت
97. وحید جراحی - بازداشت شده در تاریخ 1388/3/24 در میدان فاطمی - زندان اوین
98. وحید محمدی - فرزند موسی - زندان اوین
99. وحید نوری - فرزند دوستعلی - زندان اوین
100. یعقوب شائولیان - فرزند یوسف - زندان اوین

• لیست های تکمیلی منتشر خواهد شد.

گزارش گاردین از شکنجه و آزار جنسی بازداشت شدگان اخیر

روزنامه گاردین چاپ انگلستان گزارشی تکان دهنده از ضرب و شتم و شکنجه و آزار جنسی بازداشت شدگان اخیر در زندانهای رژیم را منتشر کرده که اوج رذالت و ددمنشی جمهوری اسلامی را نشان می دهد.

Arrested, beaten and raped: an Iran protester's tale

http://www.guardian.co.uk/world

متن فارسی این گزارش در وبلاگ زیر آمده است:

وبلاگ خرداد 88
شیراز، سه‌شنبه، ۹ تیرماه ۸۸:
اسفندیار پورگیو

حدود ده و نیم بود که از پنجره‌ی مغازه دیدمش. از دور می‌شد تشخیص داد که بازداشت بوده و تازه آزاد شده. تمام صورتش کبود بود، دندان‌هایش را شکسته بودند و دور چشم‌هایش باد کرده بود به طوری که به سختی می‌توانست بازشان کند. بعد از آزاد شدن مستقیم رفته بود خانه ولی پدرش راهش نداده بود. گفته بود: «دیگر جایت توی این خانه نیست.» نگفته بود که بهش تجاوز کرده‌اند. فقط گفته‌ بود که دو هفته بازداشت بوده. من هم اول متوجه نشدم. به من چیزی نگفت، تا این‌که دکتر تشخیص داد و خودش هم تأیید کرد.

هیچ‌کس توی خانواده‌اش مدرسه نرفته. مادرش مرده ولی چندتا خواهر و برادر دارد. به او حسودی می‌کنند چون دیپلمش را رفته. آدمی است خیلی معمولی،‌ دوست‌دختر دارد، هجده سالش است و چهارشانه است و قدبلند. قبلش اهل سیاست هم نبود.‌ موقع انتخابات آمد از من پرسید که به نظرم به چه کسی رأی بدهم. به من اعتماد دارد. پدرش طرفدار احمدی‌نژاد است و یک سال است که به او می‌گوید منافق.

در یکی از شهرستان‌های اطراف شیراز مغازه دارم. امروز صبح زود از بازداشتگاهی در مرکز شهر آزاد شد. خودت می‌دانی کجاست. مسافت زیادی را پیاده آمد تا رسید به ستاد، بعد تاکسی گرفت و به تاکسی گفت که پول ندارد. تاکسی هم او را تا ترمینال آورد. بعد سراغ راننده‌ای رفت که می‌شناخت او هم بی‌آن‌که پولی بگیرد آوردش تا همین شهر ما.

روی صندلی افتاد. سؤال‌ها را من شروع کردم. آری، بازداشت بوده. اولین چیزی که گفت این بود که جایی را ندارد برود. آیا می‌تواند یکی دو روزی پیش من بماند؟ گفتم اگر می‌تواند یکی دو ساعت صبر کند تا بعد با هم به خانه برویم. موافقت کرد. به یکی از دوستان پزشکم زنگ زدم تا بیاید خانه او را ببیند. بعد بردمش خانه.

کتف و بازویش پارگی داشت. زخم بود. صورتش هم علاوه بر کوفتگی زخم شده بود. استخوان‌هایش نشکسته بود ولی تمام بدنش ضرب دیده بود. می‌خواستم از او عکس بگیرم که نگذاشت. دکتر گفت تنها چهارتا از دندان‌هایش سالم مانده، بقیه‌اش شکسته. نمی‌شد حرف‌هایش را فهمید. آن‌وقت دکتر توضیح داد چه اتفاقی افتاده. پارگی مقعد داشت و دکتر احتمال خونریزی روده‌ی بزرگ می‌داد. گفت باید به سرعت ببریمش بیمارستان. گفت برایش بدن باقی نگذاشته‌اند، این دیگر آدم بشو نیست.

دکترش آدم ترسویی است ولی تمام روزش را صرف او کرد. هرکه بود از دیدن صحنه شوکه می‌شد.

در بیمارستان به اسمی دیگر پذیرفتندش. دفترچه‌ی بیمه‌ی کس دیگری را نشان دادیم. پرستارها گریه می‌کردند، به خصوص دوتایشان که مرتب می‌پرسیدند کدام حیوانی او را به این روز انداخته. چهارساعت بی‌هوش بود، آرام‌بخش که تزریق کردند به هوش آمد. همراهان سایر مریض‌ها جمع شده بودند ببینند چه بلایی سرش آمده.

بعد به هوش آمد. کاملاً درهم شکسته بود. می‌گفت پول‌تان را برای من دور نریزید، وقتی از بیمارستان مرخص بشوم خودم را می‌کشم. بیشتر از همه از این ناراحت بود که نتوانسته در کنکور شرکت کند.

دوشنبه دو هفته پیش گرفته بودندش. جمعی از جوان‌های درشت‌اندام سپر انسانی دور تظاهرات‌کنندگان تشکیل داده بودند. او هم یکی از آن‌ها بوده. می‌گفت توانسته چندتا از یگان‌های ویژه را بزند. آن‌ها را به درون جمعیت می‌کشیده‌ و کتک‌شان می‌زده‌اند. ولی گوشه‌ای گیرش آورده‌اند و روی سرش ریخته‌اند.

«مرا تا شب توی ماشین حبس کرده بودند. بعد منتقلم کردند به سلول انفرادی. دو روز در سلول انفرادی بودم. مرتباً بازجویی‌ام می‌کردند، کتک‌ام می‌زدند و از سقف آویزانم می‌کردند. بهش می‌گویند جوجه‌کباب. دست و پای آدم را به هم می‌بندند و از سقف آویزان می‌کنند، بعد می‌چرخانندت و با کابل می‌زنند. می‌گفتند اگر همکاری نکنی جوجه‌کباب‌ات می‌کنیم.

«روزی یک وعده غذا می‌دادند و آب گرم برای نوشیدن. سیلی مکرر جزو مجازات‌ها بود. در بازجویی‌ها مرتباً می‌پرسیدند که آیا از خارج دستور گرفته‌ام؟ بعد مرا پیش قاضی بردند که قرار بود حکم نهایی را صادر کند. مرا به دو میلیون و پانصد هزار تومان جریمه محکوم کرد و دوسال زندان تعلیقی و تعزیری. گویا تمامش ظاهرسازی بود. فکر کردم از بازداشتگاه می‌برندم زندان. ولی مرا به جایی فرستادند که اسمش را گذاشته‌اند «اتاق گردن‌کلفت‌ها». چند جوان دیگر هم به سن و سال من آنجا بودند. از یکی از مأمورها پرسیدم که چرا مرا به زندان نفرستاده‌اند. گفت هنوز چند روزی باید مهمانمان باشی.

«در حین بازجویی از من خواستند که تعهد بدهم و اعتراف کنم. نکردم. گفتند «از دوستان‌ات بپرس که با کسانی که همکاری نمی‌کنند چه کار می‌کنیم.»‌ بقیه را هم دوشنبه بیست و پنجم گرفته بودند. نگران بودم که نکند مردم از خیابان‌ها رفته باشند و تظاهرات ساکت شده باشد. با هم‌سلولی‌هایم مشورت کردم چه کار کنم. هیچ‌کس نظری نداشت. وسوسه شدم اعتراف کنم ولی نکردم. از روز سوم دوباره شروع کردند به کتک زدن. روز بعد،‌ دوباره بازجویی کردند و ریختند روی سرم. اصرار داشتند که از خارج دستور می‌گرفته‌ام. من هم می‌گفتم که صرفاً به رأیم اعتراض داشته‌ام. شنبه یا یکشنبه (روز پنجم یا ششم) بود که برای اولین بار به من تجاوز کردند. سه چهار مأمور درشت‌هیکل که قبلاً ندیده بودیم وارد شدند. گفتند «ما با گردن‌کلفت‌ها جور دیگری رفتار می‌کنیم.» بعد سروقت من آمدند و شروع کردند به پاره کردن لباس‌هایم. فهمیدم چه قصدی دارند و سعی کردم از خودم دفاع کنم. دونفرشان مرا روی زمین خواباندند و نفر سوم کارش را کرد. آن‌هم در مقابل سایر بازداشت‌شدگان. آن‌ها هم کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. نمی‌توانستم ببینم‌شان اما شنیدم که تحرکی کردند و کتک‌شان زدند. چهار پنج دقیقه بیشتر طول نکشید. به هم‌سلولی‌هایم گفتند «ببینید ما با گردن‌کلفت‌ها چه کار می‌کنیم.»‌ بعد رفتند.

«هم‌سلولی‌هایم به خصوص یکی‌شان که سن‌اش بیشتر بود مرا دلداری می‌دادند. می‌گفتند کسی با این کار شخصیت‌اش خرد نمی‌شود. می‌گفتند باید پیه‌اش را به تن‌ات می‌مالیدی.

«هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم واقعاً چنین کاری بکنند. شنیدن‌اش خیلی فرق دارد با این‌که ببینی دارد چه به سرت می‌آید. به‌خصوص من که همیشه خودم را قوی می‌دانستم.

«در روزهای بعد این کار را با دو هم‌سلولی دیگر هم کردند. بعدش دیگر روال عادی شد و هر روز این کار را می‌کردند. مردی که بار اول این کار را با من کرده بود یکبار گفت «من باز هوس این خوشگل را کرده‌ام» ولی دیگران به او یادآوری کردند که «نه، به نوبت.» آن‌قدر ضعیف شده بودیم و کتک خورده بودیم که کاری از دست‌مان برنمی‌آمد. اولین‌بار که این کار را با کسی دیگر کردند سعی کردم واکنشی نشان بدهم ولی چنان کتکم زدند که باقی‌اش را یادم نمی‌آید. آن‌گاه دوباره منتقلم کردند به سلول انفرادی.

«بازجویی‌ها دوباره شروع شد. در سه روز قبل بازجویی در کار نبود، فقط کتک می‌زدند. می‌گفتند «حالا آدم شدی؟ فهمیدی ما با گردن‌کلفت‌ها چه کار می‌کنیم؟ اگر آدم نشوی می‌فرستیم‌ات عادل آباد بند بچه‌بازها که هرروزت همین باشد.»‌آن‌قدر ضعیف شده بودم که نمی‌دانستم چه جوابی بدهم. آن‌وقت گفتند باید رابط‌هایت را افشاء کنی. گفتم رابطی ندارم و خبر تظاهرات را از روی اینترنت گرفته‌ام و به نظرم کار درستی آمده و شرکت کرده‌ام. آن روز شلواری به من دادند چون شلوار خودم دیگر قابل استفاده نبود.

همین رویه ادامه داشت تا امروز صبح که آزد شدم. بعضی وقت‌ها دوبار در روز این کار را می‌کردند. سه‌شنبه حتا یادم نمی‌آید که چه کار کردند.

«اما این را می‌دانم که از کارشان لذت می‌بردند و قصدشان فقط شکنجه‌ی من نبود. احتمالاً به همین دلیل هم مرا از دیگران جدا کردند. از من خوش‌شان آمده بود. به غیر از یکی‌شان، بقیه‌شان درشت‌هیکل بودند. در هفته‌ی آخر، دیگر بازجویی و کتک زدن در کار نبود. فقط تجاوز می‌کردند و سلول انفرادی.»

این چیزهایی است که او تعریف کرده. ولی نه به این صورت. باید جاهای خالی اش را با حدس و گمان پر می‌کردم و از او می‌پرسیدم تا تأیید کند. رنج جسمی و روانی فراوانی برد تا این‌ها را تعریف کند و در میانش می‌زد زیر گریه. از او خواستم که این کار را بکند شاید سودی به حال کسانی داشته باشد که به وضعیت مشابهی دچارند.

فیلم؛ پرتاب سنگ بسوی منازل مردم توسط ماموران


2009-07-01

عکسی دلخراش از دانشجويی که در کما بسر می برد


یکی از خوانندگان که عکس را برای سایت ارسال کرده است: این تصویر دلخراش را ببینید و آن را براي محافل حقوق بشري بفرستيد تا بدانند که با جوانان ايراني چه کرده اند. تصوير دانشجويي که مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در کما بسر مي برد

Twitter Delicious Facebook Digg Stumbleupon Favorites More